خاله زینب (خاله مادرت) در روز 19 فروردین سال 1386 درگذشت
همزبانی ز همزبانها مرد
مهربانی ز این جهان کم شد
خاطراتی به ذهن هامان ماند
از صبوری و مهر و گذشت
یعنی او از میان ما رفته است؟؟؟
خاله زینب مهربان هم از میان ما رخت بر بست
زنی که به تناسب اسمش بسیار سختی کشیده بود و خون دلها خورده بود اما با تمام مشقات زندگی خنده را از لبهایش دور نکرد
زنی با چشمانی مغموم و مهربان
به او که سلام میکردم چنان جواب سلامم را میداد که گویی سالهاست مرا میشناسد همیشه حال تو را از من میپرسید و میگفت انشاءاله خوشبخت شوید با آن لهجه زیبا میگفت : الهی قربون هر دو تان بشم گاهی که به او سر میزدیم (وقتی مریض بود و روی تخت بیمارستان افتاده بود) حال همه اطرافیان را که میشناخت و نمیشناخت از من میپرسید و میگفت خدا احوال پرستان باشه و با لبخند و عشق به من نگاه میکرد دوستش داشتم انگار خاله خودم است گوئی سالهاست که میشناسمش گوئی مهرش در دلم ریشه کرده است .
خیلی با وقار بود خیلی . خیلی دوستش داشتم و حالا که نیست من چه میتوانم انجام دهم برای او بجز دعای خیر خدایا او را بیامرز و با نیکان محشور کن
خدایا روحش را غریق رحمت کن و کاری کن روزی اگر ما نیز نبودیم نام نیکی چون او از ما بماند
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]